من به مرگ راضی ام امشب سر اذون با گریه از خدا خواستم به این دربه دری و بیماری پایان بده
دیگه طاقت ندارم با این بیماری شدید روحی و ضعف جسمی ناشی ازش هر روز برای دلخوشی این زن تناردیه توی خیابونا تو این هوای گرم راه برم
اونم چه راه رفتنی جوری که همه رهگذرا متوجه میشن کسی که رد میشه کم داره